پراتو فونگو
پراتو فونگو
دوست عزیزی از آن طرف دنیا دو رمان کوتاه و شیرین از نویسندهٔ ایتالیایی ایتالو کالوینو
برایم فرستاده است. یکی از آنها "ویکنت دو نیم شده" است بترجمهٔ پرویز
شهدی از نشر چشمه. ماجرای اصلی داستان این کتاب را نمیخواهم بگویم، اما در
اواسط کتاب روستایی وصف میشود که تمامی اهالی آن جذامیاند. خودشان کار
میکنند و بهم کمک میکنند تا زندگی را بگذرانند.
روی تاکستانشان کار میکنند و سرگرمی اصلیشان نواختن سازهایی است که خودشان ابداع کردهاند. "مثل چنگهای زهی که زنگولههایی از آنها آویزان است." آواز میخوانند، اگرچه خارج و غلط، تخم مرغها را رنگ میکنند، در میان گلهای یاسمن بهمراهی موسیقی میگردند و خلاصه اینکه دور هم خوش میگذرانند.
روی تاکستانشان کار میکنند و سرگرمی اصلیشان نواختن سازهایی است که خودشان ابداع کردهاند. "مثل چنگهای زهی که زنگولههایی از آنها آویزان است." آواز میخوانند، اگرچه خارج و غلط، تخم مرغها را رنگ میکنند، در میان گلهای یاسمن بهمراهی موسیقی میگردند و خلاصه اینکه دور هم خوش میگذرانند.
یکی از دامهایی که در خودشناسی ممکن است به آن گرفتار شویم، ایدهآلگرایی و دنبال مدینه فاضله بودن است. از عشق، رهایی و فطرت اتوپیایی میسازیم و در حالیکه میبینیم نه خودمان و نه دیگران هیچکس نشانی از سکونت در این مدینه ندارد، حالت نپذیرفتن و بالتبع نق زدن بخود میگیریم.
بگمانم اگر خودمان
را یکی از اهالی روستای پراتو فونگو ببینیم و دیگران را هم دیگر اهالی،
راحتتر میتوانیم با قضیه کنار بیائیم. ما همه جزامیانی هستیم که بلای
"شخصیت" بجان روح و روانمان افتاده. من دهها نابسامانی اخلاقی و روانی
دارم، تو هم، و همهمان. پس لااقل بیائیم این شصت هفتاد سالی که دور هم
هستیم را کوفت همدیگر نکنیم. بیائیم مثل پراتو فونگوئیها خوشدل باشیم.
+ نوشته شده در شنبه یکم مرداد ۱۳۹۰ ساعت توسط Panevis
|
