تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (9) - منصور بنانی

 

چند پرسش و پاسخ متداول


4-آيا تصميم قاطع براي "نزديك نشدن به مواد و دوستان قديمي حتي براي يك بار و لزوم استمرار پاكي"  خودش يك بايد ذهني نيست؟ تفاوت آن، با "بايد نبايدهاي اشتباه ذهني" چيست؟ آيا "من بايد در زمينه نزديك نشدن به مواد مخدر كامل و بي نقص عمل كنم" نوعي كمال گرايي نيست؟

پاسخ دوست عزيزمان غلامرضا را مي خوانيد (كه در نظرات قسمت 7 هم ارائه شده است) :



در پاسخ به سؤالات ، با اجازه مقدمه اي را مي آورم سپس به پاسخ مي پردازم ، به اميد آن كه پرتوي هرچند اندك به مسأله افكنده باشم . بنده يكي از اعضاي انجمن (معتادان گمنام =Narcotics Anonymous ) معروف به NA با پاكي نزديك به چهار سال هستم . از حدود دو سال پيش با شما آشنا شدم و هميشه از مطالب مفيدتان به عنوان مكمل آموزه هاي برنامه دوازده قدم استفاده مي كنم و از اين بابت خداوند را بسيار شاكرم.



و اما پاسخ :


پاسخ من به سوالات خير ست. ولي براي روشن شدن مطلب ناگزيرم توضيحاتي را بيفزايم.

ابتدا سعي مي كنم در كمال صداقت ، برداشت و تجربه ي شخصي خودم را از قدمهاي دوازده گانه مورد استفاده در NA و زاويه نگاه آن به مسأله معتاد و اعتياد و روال اين برنامه را با شما و خوانندگان عزيز در ميان بگذارم . قضاوت نهايي با شما و خوانندگان خواهد بود.


پادکست «همچون جوی»

پادکست «همچون جوی»


تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (8) - منصور بنانی

در ادامه پاسخ 2، در خصوص پذيرش اتفاقات لحظهء حال و پذيرش حال بد، نكته اي وجود دارد و اينكه عادت ذهن يا مغز در برخورد با مسائل عيني و بيروني طوري است كه در اسرع وقت مسأله بايد بر طرف شود. اين عادت در مورد خطر هاي واقعي يا مسائل واقعي زندگي به درد مي خورد و مفيد است و پذيرش اتفاقات بيرون در اين حوزه لازم نيست. غير از اين هم اگر بود نسل بشر منقرض مي شد. اين تاكتيك ما را از خطر و آسيب واقعي نجات مي دهد و رفاه و آسايش را به دنبال خواهد داشت. البته در اينجا هم مي توان با ممارست، همراه با پذيرش دروني لحظه حال و حفظ خونسردي، با سرعت عمل نمود. اما واكنش سريع غير ارادي هم در مواردي لازم است.  


حرکت آهسته

   «ذهن ما رفتار کسانی که ما باعث آزار ما هستند را آهسته‌تر از آنچه واقعیت دارد، می‌بیند.» این نکتهٔ ساده و جالبی‌ست در مورد نحوهٔ برخورد ذهن با عوامل خطر. البته قاعدتاً تمام موجودات اینطور باید باشند که حرکات آنچه تهدیدشان می‌کند را با جزئیات دقیقتری می‌بینند و زیر نظر می‌گیرند. و چنان است که گویی زمان در مورد آن عامل خطر، کش می‌آید.

   یکی از تجربیات جالب برای کسانیکه خودشناسی می‌کنند، کش آمدن زمان است. مثلاً واقعه یا پدیده‌ای، مانند پرواز یک پرنده، را آدم می‌بیند و روی دوربینش فیلمش را ضبط می‌کند. بعد، در زمانی دیگر همان فیلم را می‌بیند. آدم تعجب می‌کند که چرا سرعت پرواز پرنده وقتی در آسمان دیدش خیلی کندتر از زمانی است که روی دوربین ضبط شده. 

   این موضوع دلیل دارد. و دلیل آن مشاهدهٔ تمام وقت ذهن و فعالیت‌های آن است. بدلیل اینکه فرد دائماً در حال تماشای عملکرد ذهن است، حرکات ذهن گویی کش می‌آیند و زمان معنی دیگری برایش پیدا می‌کند.

   اما چه می‌شود که فرد شور و شوق پیدا می‌کند و به مشاهدهٔ (و نه کنترل) فعالیت‌های ذهن می‌پردازد؟ دلیل آن ساده است و البته بسیار مفید. انسان در طی خودشناسی به این موضوع پی‌می‌برد که اصلی‌ترین دشمن احساس خوشبختی‌اش، «خود»ش است. یعنی برداشت‌های ذهنی‌اش. بیان حدیثی‌اش: «اعدا عدوک نفسک.» یعنی اصلی‌ترین دشمن تو خودت هستی.

   خوب، وقتی واقعاً انسان این موضوع را ببیند، (نه اینکه از کسی بپذیرد)، و عمیقاً خودش متوجه شود که چطور فکر مخل ارتباط او با زندگی، زیبایی و خوشبختی است، آنوقت نسبت به حرکات و فعالیت‌های ذهن در لحظه به لحظهٔ فعالیت‌هایش آگاه و مشاهده‌گر می‌شود. نسبت به ذهن بسیار حساس و هوشیار می‌شود.

   کش‌دار شدن لحظه‌ها نیز از تبعات و پی‌آمدهای این جریان است.


جوشش فکری - محمدجعفر مصفا

 

   این آگاهی اساسی است که آنچه در تو ضربه می‌بیند و تو اینقدر نگران آن هستی، چیزی جز یک فکر، یک لفظ و تصویر اعتباری نیست. و عرف و قرارداد، آن را بعنوان هستی روانی تو، به تو القاء کرده است.


   این یک آگاهی اساسی است که فکر مدام در ذهن تو می‌جوشد تا چیزی را حفظ کند که آن چیز هیچ چیز نیست جز همین فکری که هم اکنون در ذهن تو جریان دارد. 

 

  

چرخ


به سوی دیو محن ناوک شهاب انداز



تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (7) - منصور بنانی

چند پرسش و پاسخ متداول

2-آيا صرف خواندن اين مطالب براي شناسايي پيش فرضهاي بايد نبايد اشتباه و افكار غير علمي و توهمي كمك مي كند؟

3-آيا صرف خواندن اين مطالب، براي ترك مواد مخدر، الكل و... كمك مي كند؟

پاسخ 2:

براي شناسايي افكار غير علمي و مخرب، تركيبي از مشاهده گري و مراقبه و اطلاعات به دست آمده در اين وبلاگ ( يا كتابهاي مشابه ) به همراه وقوع حال بد! لازم است.

يعني لازم است در كار انفرادي يا بهتر از آن در كار گروهي، اول از به وجود آمدن حال بد يا آشفتگي رواني خودمان آگاه شويم و آن را مشاهده كنيم، سپس از خود بپرسيم كه در اين حال بد، چه فكر منفي و مخرب و غير منطقي در ذهن من مي گذرد، آن افكار همراه حال بد را هم مشاهده كنيم و سپس از نظر علمي آنها را به چالش بكشيم:
 آيا اين فكر علمي است؟ با واقعيت منطبق است؟ آيا انعطاف پذير است؟ آيا بر اصول منطق استوار است؟ آيا آگاهانه و اختياري است؟ آيا كمك به حل مسأله مي كند يا خودش مسأله ساز است؟..در اين زمينه در قسمتهاي بعد باز هم مثالهاي بيشتري خواهم زد...

با اين نوع مشاهده گري و به چالش كشيدن اين افكار در سر بزنگاه، و تكرار و تكرار آن به تدريج با درك عميق غير واقعي بودن اين نوع افكار، آنها ضعيف و ضعيف تر شده و در نتيجه تغيير در هيجان و افكار ايجاد خواهد شد و شادي بيشتري نصيب ما خواهد گرديد..اما صرف خواندن مطالب به تنهايي شايد به ندرت كمك بكند...بنابراين تمرين عملي هم لازم است:

دو نكته در زمينه اين تمرين عملي وجود دارد: اول پذيرش مسؤوليت حال بد؛ اينكه در حال حاضر در اين لحظه تنها خودم و تنها خودم، با پرورش و تقويت افكار غير واقعي، مسؤول اين حال بد هستم؛ نه عوامل بيروني، پدر مادر يا..و... بنابراين خودم و تنها خودم هم مي توانم با به چالش كشيدن آنها، از افكار مخرب و حال بد رها شوم.

 اما نحوه برخورد و پذيرش حال بد و افكار مخرب هم بسيار مهم است: بنظر با نكته اول جور در نمي آيد اما نكته دوم؛ پذيرش حال بد و فكر پشت آن است!! و براي درمان از اين بيماري، تمرين اين نوع پذيرش لازم است.


نكته مهمي در خصوص پذيرش حال بد و فكر زائد غير عمدي(به علت شرطي شدگي اين افكار از نا خود آگاه و بر اثر تداعي مي جوشند) وجود دارد كه دانستن آن و درك عميق آن در تمرين فوق ضروري است. مراقبه در اين خصوص كمك زيادي مي كند. بنظرم بزرگترين پذيرش و صبر، همين نوع پذيرش است. بپذيريم كه با حال بد هم مي توان زندگي كرد و تحمل حال بد را داريم و حتي عليرغم حال بد مي توان از بقيهء مواهب زندگي لذت برد!

انسان عادت كرده كه به محض مشاهده حال بد و فكر مخرب، زود از شر آن خلاص شود. براي اين كار متأسفانه دست به انواع رفتار منفي و مخرب و غرق شدن عمدي در فكر و حال بد و بدتر كردن حال خود مي زند!!! و صبر نمي كند كه اين مهمان نا خوانده بي درد سر، بيايد و برود!! زيرا بر خلاف نظر مردم و حتي افرادي كه خودشناسي مي كنند!!؛ واقعيت اين است كه: حال بد و فكر مخرب پشت آن زير سايهء "مشاهده گري بدون ملامت خود" و به تنهايي مخرب نيستند! حداقل بسياري از حالهاي بد را مي توان تحمل كرد( به جز آنها كه نياز به درمان پزشكي دارد) و حتي براي خودشناسي لازم هستند. تنها گفتار و رفتار مخرب و افكار عمدي بعد از آن كار را خراب مي كند.

بهتر است ياد بگيريم كه حال بد و افكار مخرب را بپذيريم، مشاهده كنيم(سركوب هم نكنيم)، زود گذر بودن آنها را باور كنيم  و بدون تبديل آنها به رفتار( چون بعدا هم كه اين مهمانها رفتند از رفتارمان و واكنشمان پشيمان مي شويم..) فقط به آنها اهميت بيش از حد ندهيم. در كنارشان زندگي كنيم و از اين قضيه حالمان را بدتر نكنيم، تا كم كم زور و سلطه آنها از بين برود... هدف حال بد و فكر بد چيزي نيست جز اينكه ما را به واكنش گفتاري، رفتاري و فكري بد و بدتر و استحكام ريشه هايشان، وادار كنند. در خودشناسي اين تهديد به فرصت گرانبها تبديل مي شود. با حربهء پذيرش، سيستم مخرب فوق را خلع سلاح مي كنيم. 

به عنوان مثال امروز به هر بهانهء بيروني افسرده شده ام چه اشكالي دارد يك روز، دو روز يا بيشتر و كمتر با افسردگي و افكار همراه آن، سر كنم. اگر اين حال بد را بپذيرم، قدم اول را براي حل مسأله برداشته ام. زيرا با اين پذيرش، بهانهء بيشتري براي وسوسه هاي فكري بعدي و تشديد افسردگي وجود ندارد. افكار و "وسوسه هايي" نظير اينكه: "من نبايد هيچ وقت افسرده، عصباني و..شوم!! به خصوص من كه خود شناسي مي كنم!! و اگر افسرده شدم بايد با سرعت زياد از اين حالت بيرون بيايم!! در غير اينصورت من آدم نالايقي هستم!!! و هميشه افسرده باقي مي مانم!!! بقيه مردم الان شاد و سرحال هستند!!..اگر افسرده شوم، خيلي افتضاح مي شود!! و تحمل آن را به هيچ وجه ندارم!!! و..."  خودتان غير علمي بودن اين افكار را متوجه مي شويد.

 تعادل رواني حيوانات را مي توان در كارهاي آزمايشي به هم ريخت؛ اما هيچ حيواني مانند انسان از اينكه اضطراب دارد دچار اضطراب و ملامت خود نمي شود!!!از اينكه افسرده است، افسرده(تر) نمي شود!!!از اينكه عصباني است، عصباني(تر) نمي شود!!!و...با پذيرش حال بد و عدم ملامت خود، نه تنها به شناسايي و درمان حال بد، كمك مي كنيد؛ بلكه از تشديد آن جلوگيري مي نماييد. در واقع حداقل، با پذيرش حال بد(اوليه)، از حال بد ثانويهء ناشي از حال بد اوليه جلوگيري مي كنيد....  
 
پاسخ 3:

با اينكه در زمينه ترك اعتياد تخصصي ندارم ، اما افراد زيادي را كه در راه 12 قدمي، قدم برداشته اند؛ و سالها از پاكي آنها گذشته است را ديده ام( و مي دانم در ايران و كل دنيا ميليونها نفر از افراد توانسته اند با اين روش، به پاكي سابق برگردند. قانوني هم در دنياي انسانها هست: "هر كاري را كه حتي يك انسان بتواند انجام دهد من هم مي توانم")  و اين افتخار را داشته ام كه در قدم 11( مراقبه و دعا) با آنها مراقبه كرده ام. ديده ام علاوه بر بازگشت به زندگي عادي، از جهات زيادي از آدمهاي معمولي( بنظرم آدم معمولي هم به انواع وابستگي هاي ديگر معتاد است و زمينهء اعتياد را دارد و بهتر است پيشگيري نمايد.) معنوي تر و با قدرت تر شده اند.

البته خودم را مانند ساير آدمهاي معمولي، وابسته و معتاد به بسيار چيزها مي دانم برخي چيزها را ترك كرده ام ولي هنوز به بسياري چيزها وابسته ام و عليرغم عدم سابقه وابستگي به مصرف، زمينه اعتياد به مواد مخدر، الكل، پرخوري و بد خوري و.. را در خودم و بسياري از افراد (به دليل سلطهء  افكار منفي و غير واقعي و غير آگاهانه و غير عمدي) مشاهده مي كنم. بنابراين در زمينهء ريشه هاي وابستگي و اعتياد، خودم را با همه وابستگان به مصرف مواد مخدر و الكل و.. شريك و با تجربه مي دانم.

خوشبختانه از لحاظ علمي ثابت شده است كه تمرين مداوم مراقبه   (MEDITATION) ويپاسانا، بازگشت به اعتياد را در افراد پاك شده به مراتب كاهش مي دهد. اين پديده را از نزديك ديده ام و صد در صد تأييد مي كنم. اما شرط آن اين است كه حداقل حدود يك سالي با كمك روشي نظير راه 12 قدمي، از پاك شدن آنها گذشته باشد.

در كنار كمك گرفتن از خداوند و كمك تخصصي از مراجع ذيصلاح و گروههاي معتبر 12 قدمي ( از جمله NA در خصوص مواد مخدر) و مراقبه و دعا و كار گروهي در كنار كساني كه در اين مسير موفق بوده اند، مطالب اين سايت و كتابها و سايتهاي مشابه آن هم بنظرم اگر خدا بخواهد، حتما براي افراد جدي، ياري رسان است.

در خاتمه براي قسمت بعدي پرسشي را مطرح مي كنم (و بهتر است دوستان با تجربه در راه 12 قدمي هم راهنمايي بفرمايند.)

4-آيا تصميم قاطع براي "نزديك نشدن به مواد و دوستان قديمي حتي براي يك بار و لزوم استمرار پاكي"  خودش يك بايد ذهني نيست؟ تفاوت آن، با "بايد نبايدهاي اشتباه ذهني" چيست؟ آيا "من بايد در زمينه نزديك نشدن به مواد مخدر كامل و بي نقص عمل كنم" نوعي كمال گرايي نيست؟ 


تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (6) - منصور بنانی

چند پرسش و پاسخ متداول
قبل از ادامه اين سلسله گفتار، در اين قسمت و قسمتهاي بعدي، به چند پرسش و پاسخ متداول مي رسيم:
1-    آيا اين نوع تفكر علمي، انسان را تنبل و فراري از مسائل و مشكلات زندگي نمي كند؟! 

به هيچ وجه و درست برعكس است؛ "تفكر غيرعلمي همراه بايد نبايد دستوري" است، كه موجب مي شود از عالم و آدم توقع غير واقع بينانه داشته باشيم و ركود و تنبلي و فرار از مسائل را پيشهء خود سازيم.
همانطور كه در قسمتهاي قبل توضيح داده شد؛ نتيجهء افكار منفي و همراه بايد، اين است كه قدرت مانور و انعطاف پذيري و پشتكار و سماجت و شور و عشق دروني، كه شرط موفقيت و مقابله با مسائل زندگي است، از انسان سلب مي شود.
وقتي انتظار داريم كه زندگي همواره بر وفق مراد ما باشد و هميشه در ناز و نعمت باشيم و از گل نازك تر نشنويم و... و در عمل هم نمي شود؛ به جاي اينكه واقعيت زندگي را بپذيريم كه؛ "زندگي دائم در حال تغيير است و سختي و آساني را با هم دارد، آدمها جايز الخطا و آزاد هستند و قدرت تحمل انسان هم بسيار بالاست و.." و به جاي اينكه در پي راه حل مناسب مسأله باشيم و با تمام قوا و با شور و عشق دروني، دست به عمل بزنيم و اگر موفق نشديم باز هم راه ديگر را امتحان كنيم تا...به مقصود مورد نظر برسيم...؛ روشي احمقانه را انتخاب مي كنيم كه حتي حيوانات به ظاهر بي شعور! هم آن را انتخاب نمي كنند!!!
آيا تا به حال ديده ايد كه وقتي گربهء ولگردي كه اغلب از يك خانه غذا گيرش مي آيد، اگر روزي از آنجا كه انتظار دارد، غذا به دست نياورد، زانوي غم به بغل بگيرد و افسرده شود و در همانجا چند روزي ميخكوب و نا اميد بماند و با خودش بگويد "ميوبايد!! اينجا "روزي" من داده مي شد! در دنيا بي عدالتي حاكم است و دنيا فقط مال آدمهاي شكمو و راحت طلب است و من تحمل اين وضع را ندارم و من چقدر بدبختم و...." به جاي اين وقت و انرژي هدر دادن از راه آزمايش و خطا و با كمك اميد و شور زندگي، مي گردد تا بالاخره در جاي ديگري، چيزي گير ش بيايد و بالاخره هم موفق و راضي مي شود ( الهام از كتاب "چه كسي پنير مرا برداشت؟" اثر دكتر اسپنسر جانسون...)
 اما انسان برخلاف اين گربه داستان ما، به دليل سلطهء پيش فرض بايدها از يك طرف و سلطهء افكار يأس آور و مانع و مخربي كه به دنبال آنها مي آيند؛ نظير " پس چون خلاف بايد ذهني ام شد، پس من آدم نالايقي هستم و هميشه هم بي عرضه و نالايق خواهم بود!!، يا فلاني آدم بي شعور و كثيفي است و همواره اينگونه مي ماند، اوضاع وحشتناك و افتضاح است!، من تحمل اين اوضاع را ندارم! و.." ؛ دشمن خودش مي شود و به دست "افكار منفي خودساخته"، خودش را از نظر رواني فلج مي كند و در مقابل تغييرات اجتناب ناپذير زندگي، شوكه شده و مقاومت مي كند...!!


انسان اسير افكار منفي، به جاي فكر منطقي براي حل مسأله و به جاي عمل بر اساس آن، شروع مي كند به داد وفغان دروني و از عالم و آدم گلايه كردن و ايراد گرفتن و وقت تلف كردن! ...به سرنوشت خود نفرين مي كند و مي گويد چرا من؟! شبها خوابش نمي برد و انگيزه عمل درست را از خودش سلب مي كند!!‌ خشم و نا اميدي بر او حمله مي آورد و رفتار واكنشي و شرطي غير منطقي نظير تنبلي، پرخاشگري و فرار از مسأله و پناه به مواد مخدر و...را در پيش مي گيرد. خلاصه، انرژي خود را در راهي غير از حل عاقلانه مسأله، هدر مي دهد.
البته گاهي و حداقل در مقاطعي، در مقابله با مسائل زندگي ظاهراً كاري هم از دست شما بر نمي آيد؛ در چنين حالتي مي توانيد، صبر و تحمل و حفظ آرامش و تعادل ذهن را كه بزرگترين گوهر وجود انسان است، پرورش دهيد. و همچنين مي توانيد با توجه به گستردگي وجود آدمي، در حوزه هاي بي شمار ديگري كه خداوند براي هر انساني در شرايط مختلف، مهيا كرده است وارد شويد و عمل كنيد و شادي دروني را كمتر با شرايط بيرون گره بزنيد.
"دكتر فرانكل" در اسارت نيروهاي ارتش نازي و در بدترين شرايط زندگي، و آن هم پس از زندگي آرام و مرفه قبلي، همين كار را كرد و به آگاهي عميق معنوي دست پيدا نمود كه شايد در حالت عادي به هيچ وجه حاصل نمي شد.
نكته مهمي كه وجود دارد اين است كه وقتي شما از بايد نبايد ذهني دست بر مي داريد و هويت خود را از رفتار و عملكرد خود نمي گيريد، از درون آزاد مي شويد و در نتيجه با عشق و علاقه و استعداد دروني خود ارتباط بر قرار مي كنيد و شايد مسير زندگي خود را بر اين اساس تغيير دهيد. انرژي فراواني آزاد مي شود كه بيشتر بر طبق فطرت خودتان زندگي كنيد و در نتيجه از كار و زحمت در مسير تازه خسته نمي شويد و رضايت و شادي بيشتري هم نصيب شما خواهد شد. البته اين حالت با فرار از مسائل زندگي متفاوت است و در واقع خردمندانه و رندانه زندگي كردن است.
دعا: براي اينكه دعاي بسيار زيباي زير از "جبران خليل جبران" مستجاب شود، راهي نداريم جز اينكه از اين گونه افكار غير علمي و به قول مولوي عقل جزئي، دست بشوييم و به عقل كلي و عشق الهي كه در درون ماست تكيه نماييم:
پروردگارا
به من آرامش ده تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده تا تغییردهم آنچه را که می توانم تغییر دهم
بینش ده تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده تامتوقع نباشم
دنیا ومردمان آن مطابق میل "من" رفتار کنند 

پادکست «کف»

پادکست «کف»



تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (5) - منصور بنانی

   در قسمتهاي قبلي توقع و انتظارات غير معقول و نشدني از خود و از اطرافيان گفته شد. در اينجا سومين توقع و انتظار بيجاي آدمي مطرح مي شود: توقع از رويدادهاي زندگي و لذت و آسايشي كه بايد هر روز از آنها برخوردار شويم!!
مشكل اول توقعات و افكار غير منطقي و غير علمي اين است كه آرزوي نشدني را بيصبرانه طلب مي كنند. دومين مشكل آنها هم نتيجه گيري نا معقولي است كه بر اساس نرسيدن به اين توقعات ايجاد مي شود. اين نتيجه گيري غير علمي در واقع نوعي هويت سازي كاذب است كه به درد و رنج و هيجانهاي شديد منجر مي شود. باور و توقع مخرب سوم به شرح زير است:

" موقعيت ها و اتفاقات زندگي من بايد طوري رقم بخورند كه در تمامي لحظات زندگي ام آسايش، راحتي، امنيت و لذت سهل و سريع الوصول را برايم فراهم آورند؛!!
در غير اينصورت اوضاع بسيار وحشتناك و غير قابل تحمل است و به هيچ وجه قادر نيستم از شادي دروني برخوردار شوم و ادامه زندگي غير ممكن و چنين زندگي بسيار كم ارزش است و من چه آدم بدبختي هستم و...!!"
نتايج و پيامد چنين باورهايي:
هيجانها: عدم تعادل رواني شامل نا اميدي و يأس شديد، بي تحملي و بي صبري، خشم و...
رفتار: به عقب انداختن كارها، فرار و اجتناب از واقعيت زندگي و اجتناب از جستجوي راه حل عاقلانه ، فلجي رواني و بي عملي، پناه بردن به لذت هاي جايگزين و....
نكته اي در مجموعهء باور فوق و نتايج آن و مقايسه آن با باورهاي منطقي و علمي تر يا بهتر از آن در سكوت و آرامش فكري و عدم پيشداوري وجود دارد: و آن اين است كه بروز اتفاق نا خوشايند در هر صورت ممكن است ناراحت كننده باشد. اما:
بر وفق مراد نبودن اوضاع زندگي و بروز شرايط نا خوشايند به دليل اصل تغيير و اصل عدم كنترل بسياري از حوادث زندگي از سوي ما، براي همگان اتفاق مي افتد
و چون همه انسان هستيم طبيعي است كه از اوضاع ناخوشايند هم ناراحت شويم.( گاهي حتي ممكن است بتوانيم به اوضاع نا خوشايند هم لبخند بزنيم..)
 اما شدت و حدت و ماندگاري و تأثير اين ناراحتي مهم است. در شرايطي كه توقع و باور غير علمي در عمق ذهن ما لانه كرده است و به شدت به خود تلقين كرده ايم كه "نبايد اين اتفاقات براي من بيفتد و من اصلاً نمي توانم تحمل كنم و.." از قبل خود را بسيار آسيب پذير و حساس كرده ايم و از پذيرش رويدادهاي زندگي كه مقدمهء مشاهده درست و پيدا كردن راه حل و رفتار درست است، هم خود را محروم نموده ايم....
احتما و پرهيز از اين تفكر غير واقعي، ما را از پيامدهاي خطرناك آن مصون نگه مي دارد و باعث مي شود كه مشتاقانه به ديدار زندگي برويم و آن را با همهء سختي ها و ناملايمات و شيريني ها و شادي هايش در آغوش بگيريم....آنگاه در اوج درد و رنج هم ممكن است طعم انرژي عشق را بچشيم.

پادکست «همچنین!»


گر ز مسیح پرسدت مرده چگونه زنده کرد

بوسه بده به پیش او جان مرا که "همچنین!"



قیامت

  یک نفر با لحنی اعتراض‌آمیز بمن می‌گفت: «شما سوزنت روی مولانا گیر کرده؟»! و من ماجرای ملا نصرالدین را برایش تعریف کردم. که روزی یک تار دستش گرفته بود و دائم روی یک سیمش می‌نواخت. از او پرسیدند: «ملا، نوازندها دستشان را روی پرده‌ها حرکت می‌کند و نت‌های دیگر را هم می‌نوازند». ملا گفت: «آنها چون سرگشته‌اند، و نت اصلی را پیدا نکرده‌اند، چنین می‌کنند. من نت اصلی را گیر آورده‌ام! خودش است!»



پرسش‌ پاسخ شمارهٔ ۳۱ سایت محمدجعفر مصفا

پرسش‌ پاسخ شمارهٔ ۳۱ سایت محمدجعفر مصفا



پادکست «علم‌های اهل دل»

پادکست «علم‌های اهل دل»


مرا ببینید! - محمدجعفر مصفا

    هر چه از نفس صادر شود، فاقد خیر است. فاقد صمیمیت است. فاقد هرگونه کیفیت مطلوب است. یک کار سوداگرانه است. یک کار نمایشی است. فریادی‌ست با این نیت پنهانی که «من هم هستم. من هم کالائی دارم. نظری هم به کالای من بیفکنید. ببینید شعر خوبی‌ست؟ نوشتهٔ خوبی‌ست؟ نقاشی خوبی‌ست؟ ادعای اخلاقی مقبولی‌ست؟»

برگرفته از کتاب «رابطه»



تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (4) - منصور بنانی


چونکه من زاندیشه ها بگذشته ام

خارج اندیشه پویان گشته ام 


حاکم اندیشه ام محکوم نی

همچو بنا حاکم آمد بر بنی 


قاصدا خود را بر اندیشه دهم

چون بخواهم ازمیانشان برجهم 


من چو مرغ اوجم اندیشه مگس

کی بود برمن مگس را دسترس


4-    تفكر علمي، آگاهانه و اختياري است ولي تفكر غير علمي به دليل ماهيت شرطي شدگي اش، نا آگاهانه و اجباري و اتوماتيك است. مولوي در اشعار بالا با تبيين اين دو تفاوت از ما مي خواهد كه به وراي انديشه برويم (تنها از طريق مشاهده گري مي توان به وراي انديشه صعود نمود) و از تحت سيطره و حكومت انديشه بودن بپرهيزيم! كه خطرات و بلاهاي عديده اي را به دنبال دارد.


 با حضور آگاهانه و مراقبه و مشاهده گري مستمر، بر انديشه ها حاكم شويم و به صورت ارادي از آنها به عنوان ابزار استفاده كنيم. مانند دانشمندان كه از "تفكر آگاهانه و مفيد" استفاده مي كنند.

 اما تفكر منفي و حاوي بايد نبايد، اين گونه نيست. در حالت عادي و بدون مشاهده گري، شايد منكر اين افكار شويم ولي هر از چند گاهي به دليل يك بهانهء بيروني اين افكار به صورت اتوماتيك و اجباري و از نا خودآگاه مي جوشند و شما توان خاموش كردن آنها را هم نداري.

حتي ممكن است در زمان بحراني وقوع "حال بد"، به طور شفاف متوجه اين افكار اتوماتيك هم نشوي! فقط ببيني حالت بد شده است! يا حتي گاهي موقع رفتار و گفتار منفي مي بيني كه واكنش غير عادي از تو سر مي زند! يا گاهي پس از ارتكاب عمل متوجه مي شوي كه كاري كرده اي! بسياري از "قاتلهاي بدون نقشه قبلي" مي گويند: "نفهميدم چطور شد كه مرتكب قتل شدم! الان هم مثل سگ!!پشيمانم!"

 حاكم شدن انديشه را همهء ما درك كرده ايم: بسيار اتفاق مي افتد كه فكر اتوماتيك همراه دستورات بايد نبايد به همراه احساسهاي منفي، به جان ما مي افتند و از ما رفتار و گفتار عجولانهء منفي طلب مي كنند!! ما هم مي خواهيم از شر آنها خلاص شويم و به كار و زندگي خود بپردازيم و يا به خواب رويم ولي مگر مي توانيم؟!!! به همين دليل مجبور مي شويم به قرص خواب آور و ...پناه ببريم.  



شب‌نشینی

...


کرامت!

   پارسال بهار دسته جمعی تابستان با عده‌ای از دوستان سفری کردیم به کردستان و در روستای قروه، شهر سنندج و روستای کومایین سیر و سیاحت. اوقات خوشی با دوستان عزیز حمید در قروه، مختار در سنندج و کومایین، و نبیل و محمد و میکائیل و کوروش بسر شد. طبیعت کردستان دیدنی و دهان‌بند بود. هر چند بقول نبیل، «هیچ زمانی برای گردش در طبیعت کردستان مانند اردیبهشت نمی‌شود»! 


تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (3) - منصور بنانی

جمله خلقان سخرهٔ انديشه اند
زين سبب خسته دل و غم پيشه اند

تفاوتهاي تفكر علمي و انديشهٔ بايد نبايد

3-    تفكر علمي بر اصول منطقي استوار است و عاري از تناقض آشكار مي باشد. به عبارت ديگر با اصول و شواهد ثابت شده قبلي منافات ندارد و استدلال و نتيجه گيري علمي از اصول منطق تبعيت مي كند.

 اما وسوسه هاي همراه بايد نبايد، كه در عمق ذهن جاي گرفته اند (و ممكن است فرد در حالت معمولي و به دليل عدم توجه و مشاهده گري مستمر، از آنها بي اطلاع هم باشد)، مملو از تناقض و غير منطقي هستند. هم در صغري و كبراي قضيه ايراد دارند هم در نتيجه گيري غير عاقلانه ترش! ولي عجيب آن است كه ايمان سر سختانه اي به اين فريب ذهني وجود دارد!! كه از آدم عاقل و بالغ بعيد است.

 البته اين طور نيست كه فرد در حالت هوشياري و به طور ارادي، چنين تفكري را تكرار كند بلكه اغلب در موارد به هم ريختگي رواني؛ نظير خشم و افسردگي و...گفتگوي دروني به شكل غير ارادي از عمق نا خودآگاه ذهن مي جوشد و ما را مانند يك "ربات برنامه ريزي شده" به تسخير در مي آورد!! به عنوان مثال استدلال اشتباه رايج زير را در نظر بگيريد:

"من تحت هر شرايط و به هر طريقي بايد كامل و بي نقص عمل كنم و از اين طريق بايد عشق و احترام و تأييد ديگران را جلب كنم. اگر در كسب اين كمال و احترام و تأييد، شكست بخورم افتضاح مي شود! و من آدم بد و بي ارزشي مي شوم! و هميشه يك شكست خوردهٔ مستحق درد و رنج هستم!!!" 

برنامهٔ پنجاه و ششم رادیو مولانا - مقالهٔ «بسوی جانب بی‌جانبی» از دکتر دباغ

فهرست موضوعات این برنامه :


تفاوت نظم و نثر

تفاوت دیوان شمس و مثنوی معنوی

بیان تفکر در شعر، شیوه‌ مرسوم ِ زمان‌های قدیم

به مثنوی مولانا از باب ظرایف شعری نگاه نکنید

مثنوی معنوی، نقطه اوج خلاقیت و نبوغ انسانی


انواع "غم"‌ در آموزه‌های عرفانی

غم سیاه و غم سبز

غم خوردن مذموم و غم خوردن ممدوح و پسندیده

توصیه به غمگسار‌ی و غمخواری دیگران

غم سیاه که برآمده از حسادت و رشک به دیگران است

آزادگی از غم سیاه، از دید حافظ

غم و شادی، از جنسی دیگر


معنی "ابن‌الوقت بودن‌"

دانه بی‌دانگی و جانب ِ بی‌جانبی


تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (2) - منصور بنانی

هر وسوسه را بحث و تفكر بمخوانيد

هر گم شده را سرور و سالار مداريد


      تفاوتهاي تفكر علمي و وسوسهٔ بايد نبايد


۱-    در تفكر علمي، تنها جستجو و پذيرش واقعيت مهم است. اينكه مطابق ميل مان هست يا نه؟ خوشمان مي آيد يا نه؟ مطرح نيست. اگر چه در تفكر علمي، تغيير واقعيت نا خوشايند بيروني مطرح است (تفاوت ظريفي بين دنياي بيرون و درون در خصوص ضرورت تغيير وجود دارد كه شايد در ادامه توضيح بيشتري داده شود)؛ اما پايه و اساس روش علمي چيزي جز "مشاهده تجربي واقعيت، آن چنان كه هست" نمي باشد. اما "افكار همراه بايد" بسيار دور از واقعيت موجود هستند. به عنوان مثال در ذهن من "بايد مخربي" در خصوص فردي شكل مي گيرد: "او بايد همواره مرا تأييد كند و به من احترام بگذارد" 


اين باور، غير علمي، غير منطقي و از واقعيت دور است. زيرا انسان به دلايل عديده، از جمله به دليل انتخاب گر و آزاد بودن و به دليل جايز الخطا بودن و... به احتمال خيلي زياد، دير يا زود، حداقل در مواردي، اين بايد را بر نمي تابد. در نتيجه بسته به شدت و غلظت اين بايد، و تنها با يك بار عدم تأييد و احترام، خشم و نارضايتي عظيم و رنج آوري سراغ بنده خواهد آمد و اين آشي است كه با يك باور غير علمي و دور از واقعيت، خودمان براي خودمان پخته ايم!!

اگر به جاي "حكم مطلق و الزامي بايد دار" و به جاي اين "حرص شديد و توقع بيش از حد از ديگران و از زندگي و از خودمان"،  ترجيح و ميل دروني مان را به ملايمت و با درنظر گرفتن احتمالات علمي مخالف آن، جايگزين كنيم و باور جديدي شكل دهيم كه " ترجيح مي دهم كه در بيشتر موارد مرا تأييد كند و به من احترام بگذارد"(البته اين باور هم خالي از ايراد نيست) دچار خشم، افسردگي و نارضايتي شديدي نخواهيم شد و دلخوريمان بسيار خفيف تر خواهد بود! 



پادکست «صلوات!»

پادکست «صلوات!»


سن و خرد - محمدجعفر مصفا

   و اما نكتهٔ دفاعیه از بُعد و بخشی دیگر: اولاٌ صرف نوشتن چند كتاب نشانهٔ خردمندی نیست؛ نشانهٔ اصالت اندیشه نیست!


   اغلب اندیشه‌های ما اولاٌ دست دوم است؛ عاریه و فرضی است؛ مال خودمان نیست. ثانیاً بخش كثیری از اندیشه‌هایمان ـ گذشته از اینكه مال خودمان نیست ـ مبتنی بر توهم است؛ مبتنی بر تخیل، تصور و توهم است! (عجالتاً روده‌ات را از تركانده شدن نگه دار شاید خدا یارت باشد. من دیده‌ام گاهی زیرچشمی، نامحرم‌پایی هم می‌كنی! ولی شأن و شكوه و بخشندگی حضرت حق، اجل از آن است كه به خاطر یك نگاه زیرچشمی چنان جرم سنگینی برای انسان تراشیده باشد!) در هر مورد توهم، موضع اساسی «توبه» را فراموش نكن! در تو توبهٔ صادقانه؛ و از خدای تبارك و تعالی هم بخشش كریمانه! آره... بابا... همه چیز با راستی درست می‌شود! اینكه می‌فرماید: «قولوا لا اله الی الله تفلحوا» خیلی با معنا است! اگر نماز را از موضع وحدت نخوانی، از نماز چندان بهره‌ای حاصل نخواهد شد!


   نكته قابل تأمل دیگر ـ كه هشیاری و فروتنی بسیار می‌طلبد ـ این است كه صرف هفتاد و دو سال عمر، و حتی بیشتر از آن؛ حتی نود و صد سال عمر بدان معنا نیست كه ما اصالتاٌ و واقعاٌ زندگی را تجربه كرده‌ایم؛ پخته شده‌ایم؛ و از شخص خومان اجازهٔ فضولانه دریافت كرده‌ایم برای اینكه شما تازه‌واردین را بپزیم! (برای كارهای صواب) من وقتی شما را نصیحت می‌كنم؛ و مخصوصاٌ وقتی چند جلد مقوایی كتاب كلفت چاپ می‌زنم، انگار نفس به چاپ زدن، نوعی مجوز، و نوعی اتوریته برای من صادر كرده است! به صرف نوشتن كتاب ـ علی‌الخصوص كتب ـ من خود را مجاز می‌دانم برای اینكه نشان بدهم از شما داناتر و خردمندتر هستم! گاهی صرف هفتاد و دو سال عمر را می‌نویسم در بخش طلب‌كار دفتر حسابداری و در ردیف بده و بستان‌هایم! حال آنكه صرف هفتاد و دو سال عمر، و حتی هشتاد و نود و صد سال هم فی‌نفسه به معنای پختگی و تجربه كردن زندگی نیست! به معنای آن نیست كه چرخ آسیاب ما را خیلی گردانده و آبدیده‌مان كرده؛ و شما جوان‌های تازه‌وارد خامید و نابخرد و ناآزموده، و از همه جا بی‌خبر!



تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (1) - منصور بنانی

   انگيزه ام براي اين نوشتار، خبري بود مبني براين كه 100 تن مواد مخدر به مناسبت روز جهاني مبارزه با مواد مخدر امحا مي شود. خوب مي پرسي چه ربطي بين اعتياد و تفكر علمي و منطقي وجود دارد؟ در دنيا بسياري از دكترها و مهندسين و.. كه با علم آشنا هستند، هم معتاد مي شوند!

   اشكال از آنجاست كه مردم تفكر علمي را عليه تلقينها و باورهاي ذهني اشتباه و غير علمي خودشان فعال نكرده اند. يا به عبارت ديگر، انگار گوشه اي از ذهن آنها از تفكر علمي سود مي برد ولي قسمت ديگر ذهنشان هنوز اسير افكار غيرعلمي باقي مانده است. پاكسازي ذهن از اين افكار، مستلزم جديت و پشتكار عظيمي است.

   در مبارزه با اعتياد به مصرف مواد مخدر، در كنار كشف و امحا مواد مخدر(كاهش عرضه) بايستي به فكر چاره اساسي تر بود؛ يعني تقاضا براي انواع مواد مخدر، محرك ، توهم زا و... را ريشه كن نمود. البته اعتياد، دامنهء بسيار وسيعي دارد از اعتياد به اينترنت گرفته تا اعتياد به پرخوري و برخي غذاهاي نا سالم و ....در يك كلام همهء ما كه اسير افكار زائد و اشتباه هستيم به نوعي معتاديم و تنها شدت و ضعف آن تفاوت مي كند.

   ريشهء اصلي تقاضا به مواد مخدر تفكر زائد و غير منطقي است. در حقيقت؛ استقرار تفكر همه جانبهء علمي و منطقي در ذهن انسانها، راه اصلي كاهش تقاضا به مواد مخدر است و تا انسانها، اسير افكار و باورهاي غير علمي و زائد هستند، آسيب پذير بوده و در معرض خطر به انواع اعتياد ريز و درشت قرار دارند؛ حتي اگر به خيال خام خود از شغل و ازدواج و سواد و.. هم بهره مند باشند. (آمار نشان مي دهد كه در كشور ما اكثر معتادان شاغل (77%) و متأهل(68%) هستند- نقل از شبكه 2 صدا وسيما برنامه زنده باد زندگي-.) 



پادکست «پیش‌دستی»

پادکست «پیش‌دستی»



پادکست «صناعت»

پادکست «صناعت»


تتمهٔ «کیمیا خاتون»


   مدتی پیش، در حال خوردن آب پرتقال، قولی را بیان کردم به این مضمون که: «کمونیست بودن برای قبل از ثروتمند شدن است، فیمینیست بودن برای قبل از ازدواج، و آتئیست بودن تا قبل از اعلام سقوط هواپیما!». و حالا در این یادداشت بنده احتمالاً همان ژست فیمینستی را خواهم گرفت!


   تقریباً همزمان با راه‌اندازی رادیو مولانا، دوستی رمان «کیمیا خاتون» را به بنده معرفی کرد که بخوانم و از سبک نگارش آن تعریف کرد. بنده هم خواندم و پسندیدم. آن زمان در و دکان جلسات شرح مثنوی آنلاین هم باز و تعالیم مثنوی مولانا در حلقمان بود. با در نظر گرفتن دو نکتهٔ اصلی - که در پایان این یادداشت خواهم گفت - تصمیم گرفته شد رمان «کیمیا خاتون» را برای رادیو مولانا کار کنیم.


   بعد از کار کردن با دو دوست و نهایتاً مورد پسند واقع نشدن کار آن عزیزان(سعی‌شان مشکور)، و سپس اعلام آمادگی خانم پروین محمدیان عزیز، «کیمیا خاتون» را به ایشان سپردیم که الحق و الانصاف زیبا و شنیدنی اجرا و تهیه‌اش کردند.


   «کیمیا خاتون» طی سی و چند برنامهٔ رادیویی منتشر شد و در پایان نیز به همت و زحمت خانم محمدیان و جناب تبکم، با خانم قدس(نویسندهٔ رمان) تماس گرفته شد و مصاحبه‌ای رادیویی نیز انجام گردید که آن نیز طی دو برنامه در رادیو مولانا پخش شد.