تفكر علمي ، تفكر زائد، بايدهاي ذهني و اعتياد (4) - منصور بنانی
چونکه من زاندیشه ها بگذشته ام
خارج اندیشه پویان گشته ام
حاکم اندیشه ام محکوم نی
همچو بنا حاکم آمد بر بنی
قاصدا خود را بر اندیشه دهم
چون بخواهم ازمیانشان برجهم
من چو مرغ اوجم اندیشه مگس
کی بود برمن مگس را دسترس
4- تفكر علمي، آگاهانه و اختياري است ولي تفكر غير علمي به دليل ماهيت شرطي شدگي اش، نا آگاهانه و اجباري و اتوماتيك است. مولوي در اشعار بالا با تبيين اين دو تفاوت از ما مي خواهد كه به وراي انديشه برويم (تنها از طريق مشاهده گري مي توان به وراي انديشه صعود نمود) و از تحت سيطره و حكومت انديشه بودن بپرهيزيم! كه خطرات و بلاهاي عديده اي را به دنبال دارد.
با حضور آگاهانه و مراقبه و مشاهده گري مستمر، بر انديشه ها حاكم شويم و به صورت ارادي از آنها به عنوان ابزار استفاده كنيم. مانند دانشمندان كه از "تفكر آگاهانه و مفيد" استفاده مي كنند.
اما تفكر منفي و حاوي بايد نبايد، اين گونه نيست. در حالت عادي و بدون مشاهده گري، شايد منكر اين افكار شويم ولي هر از چند گاهي به دليل يك بهانهء بيروني اين افكار به صورت اتوماتيك و اجباري و از نا خودآگاه مي جوشند و شما توان خاموش كردن آنها را هم نداري.
حتي ممكن است در زمان بحراني وقوع "حال بد"، به طور شفاف متوجه اين افكار اتوماتيك هم نشوي! فقط ببيني حالت بد شده است! يا حتي گاهي موقع رفتار و گفتار منفي مي بيني كه واكنش غير عادي از تو سر مي زند! يا گاهي پس از ارتكاب عمل متوجه مي شوي كه كاري كرده اي! بسياري از "قاتلهاي بدون نقشه قبلي" مي گويند: "نفهميدم چطور شد كه مرتكب قتل شدم! الان هم مثل سگ!!پشيمانم!"
حاكم شدن انديشه را همهء ما درك كرده ايم: بسيار اتفاق مي افتد كه فكر اتوماتيك همراه دستورات بايد نبايد به همراه احساسهاي منفي، به جان ما مي افتند و از ما رفتار و گفتار عجولانهء منفي طلب مي كنند!! ما هم مي خواهيم از شر آنها خلاص شويم و به كار و زندگي خود بپردازيم و يا به خواب رويم ولي مگر مي توانيم؟!!! به همين دليل مجبور مي شويم به قرص خواب آور و ...پناه ببريم.